چرا پرندگان مهاجرت می‌کنند؟ سفر بزرگ گنجشک کوچولو

روی شاخه‌ی بلند یک درخت بلوط، گنجشک کوچولویی به نام “پَرپَری” زندگی می‌کرد. او عاشق آواز خواندن و بازی کردن با دوستانش بود. اما با آمدن پاییز، متوجه شد که هر روز تعداد گنجشک‌های اطرافش کمتر و کمتر می‌شود.

یک روز، وقتی باد خنک پاییزی میان برگ‌های زرد می‌پیچید، پرپری پیش کبوتر دانا رفت و پرسید: “چرا دوستانم یکی‌یکی ناپدید می‌شوند؟ آیا اتفاق بدی افتاده؟”

کبوتر لبخندی زد و گفت: “نه پرپری کوچولو، آن‌ها به سفر رفته‌اند!”

پرپری با تعجب بال‌هایش را تکان داد و گفت: “سفر؟ کجا؟ چرا؟ من هم می‌خواهم بدانم!”

کبوتر گفت: “اگر می‌خواهی راز این سفر را بفهمی، باید خودت هم با آن‌ها بروی!”

پرپری که همیشه کنجکاو بود، همان شب راهی سفر شد. او با گروهی از پرندگان که در آسمان پرواز می‌کردند همراه شد. بال‌های کوچکش به سختی او را در هوا نگه می‌داشتند، اما دلش پر از شوق کشف بود.

آن‌ها از روی جنگل‌های سبز، رودخانه‌های درخشان و کوه‌های بلند گذشتند. شب‌ها در میان شاخه‌ها استراحت می‌کردند و روزها به پرواز ادامه می‌دادند. پرپری از یک فلامینگوی صورتی پرسید: “چرا این همه راه را می‌رویم؟ مگر خانه‌مان همان جنگل نبود؟”

فلامینگو گفت: “پاییز که می‌شود، هوا سردتر و غذا کمتر می‌شود. ما به جاهای گرم‌تر می‌رویم تا غذا و جای بهتری پیدا کنیم.”

پرپری که حالا حسابی خسته شده بود، کم‌کم فهمید که چرا دوستانش این سفر را انتخاب کرده‌اند. بعد از روزها پرواز، بالاخره به سرزمینی گرم و سرسبز رسیدند. درختان پر از میوه بودند، آبگیرها پر از حشرات و دانه‌های خوشمزه! حالا پرپری می‌دانست که چرا پرندگان مهاجرت می‌کنند.

او با خود فکر کرد: “چه دنیای بزرگی! حالا که یاد گرفتم، سال بعد با دوستانم بازمی‌گردم و قصه‌ی این سفر را برای دیگران تعریف می‌کنم!”

آن شب، زیر آسمان پرستاره، پرپری چشم‌هایش را بست و با خیال راحت خوابید. او دیگر فقط یک گنجشک کنجکاو نبود، بلکه یک مسافر کوچک دنیا شده بود!

جدید ترین محصولات